زیرساخت
موضوعات داغ

مدیرعامل فیسبوک از علت تبدیل‌شدن شبکۀ اجتماعی‌اش به «شرکت متاورس» می‌گوید

اصطلاح متاورس که اولین بار در رمان علمی‌تخیلی اسنو کرش ابداع شد، به همگرایی واقعیت فیزیکی، افزوده و مجازی در فضای آنلاینِ اشتراکی اشاره می‌کند. به گفتۀ زاکربرگ، متاورس یک «اینترنت جسمیت‌یافته» خواهد بود که به‌نحوی غیرمتمرکز توسط بازیگران بسیاری هدایت می‌شود.متاورس سؤالات بسیاری را دربارۀ آیندۀ فضای مجازی، نحوۀ نظارت بر محتوای آن، و تأثیر وجود آن بر حس مشترک ما از واقعیت به ذهن می‌آورد. کیسی نیوتن،خبرنگار تکنولوژی وب‌سایت ورج، با زاکربرگ دربارۀ چیستی متاورس گفت‌وگو کرده است.

گفت‌وگوی کیسی نیوتن با مارک زاکربرگ، ورج— در پایان ژوئن امسال، مارک زاکربرگ، مدیرعامل فیسبوک، برای کارکنان خود از ابتکار تازه‌ و بلندپروازانه‌ای صحبت کرد. قرار است آیندۀ شرکت از کار فعلی‌اش، یعنی ساختن یک مجموعه اپلیکیشن‌ اجتماعیِ به‌هم‌مرتبط و چند سخت‎افزار برای پشتیبانی از آن‌ها، بسیار فراتر برود. زاکربرگ گفت فیسبوک تمام تلاش خود را می‌کند تا مجموعه تجربیاتی درهم‌تنیده و بیشینه‌گرا بسازد که مستقیماً از داستان‌های علمی‌تخیلی سر برآورده‌اند- دنیایی موسوم به متاورس.

زاکربرگ در سخنرانیِ از راه دورش برای کارکنان خود گفت قسمت‌های مختلف شرکت که بر تولید محصولاتی برای گروه‌ها، پدیدآورندگان، تجارت و واقعیت مجازی تمرکز دارند روزبه‌روز بیشتر از قبل برای تحقق این رؤیا تلاش می‌کنند. او می‌گوید «چیزی که به نظر من از همه‌چیز جذاب‌تر است شکل به‌هم‌پیوستنِ این مضامین در ایده‌ای بزرگ‌تر است. هدف نهایی ما در تمام این ابتکارات این است که به جان‌گرفتن متاورس کمک کنیم».

متاورس همین حالا هم بسیار شناخته‌شده است. اصطلاح متاورس که اولین بار در رمان علمی‌تخیلی اسنو کرش۱، نوشتۀ نیل استیونسن، ابداع شد، به همگرایی واقعیت فیزیکی، افزوده و مجازی در فضای آنلاینِ اشتراکی اشاره می‌کند. چندی پیش، در همین ماه ژوئن، نیویورک تایمز به بررسی حضور روزافزون مؤلفه‌های متاورس‌مانند در شرکت‌ها و محصولاتی از قبیل بازی فورتنایت از شرکت اِپیک گِیمز، روبلوکس و حتی بازیِ انیمال کراسینگ پرداخت (مدیرعامل اپیک گیمز، تیم سویینی، چند ماه پیش گفته بود که مشتاق است در ایجاد متاورس همکاری کند).

متیو بال، سرمایه‌گذار خطرپذیر، در ژانویۀ ۲۰۲۰ مقالۀ مهمی منتشر کرد که به تعیین ویژگی‌های اصلی یک متاورس می‌پرداخت. بعضی از این ویژگی‌ها عبارت بودند از: متاورس باید دنیاهای واقعی و مجازی را در بر بگیرد؛ دارای اقتصادی کاملاً شکوفا باشد؛ و «تعامل‌پذیری بی‌سابقه» ارائه دهد -یعنی کاربران باید بتوانند آواتارها و کالاهای خود را از یک مکان در متاورس به مکان دیگری ببرند، صرف‌نظر از اینکه گردانندۀ آن بخشِ خاص از متاورس چه کسی باشد. نکتۀ مهم این است که هیچ شرکت واحدی گردانندۀ متاورس نخواهد بود- به گفتۀ زاکربرگ، متاورس یک «اینترنت جسمیت‌یافته» خواهد بود که به‌نحوی غیرمتمرکز توسط بازیکنان متفاوت بسیاری هدایت می‌شود.برای ما که هنوز گونۀ دوبُعدیِ پلتفرم‌های اجتماعی را دودستی چسبیده‌ایم،کلنجاررفتن با گونۀ سه‌بعدی آن ممکن است چندین مرتبه دشوارتر باشد.

حین تماشای سخنرانی زاکربرگ، نمی‌توانستم تصمیم بگیرم که کدام جسورانه‌تر است: خودِ رؤیایی که دارد یا زمان‌سنجی‌اش. نیت زاکربرگ برای ساخت نسخه‌ای از فیسبوک که بیشینه‌خواه‌تر باشد، یعنی حضور اجتماعی، کار اداری و سرگرمی را در بر بگیرد، درست زمانی اعلام می‌شود که دولت ایالات‌متحده می‌کوشد شرکت کنونی او را از هم بپاشاند. اگر چند لایحه در کنگره تصویب می‌شد، به‌طور بالقوه، می‌توانست شرکت را وادار به واگذاری اینستاگرام و واتساپ کند و دست فیسبوک را برای تصاحب دیگر شرکت‌ها -یا ارائۀ خدماتِ وابسته به محصولات سخت‌افزاری‌اش- ببندد.

و حتی اگر وضع مقرراتِ مربوط به فناوری در ایالات‌متحده با وقفه روبه‌رو شود -که با نگاهی به تاریخ چیز بدی هم نیست- باز هم هر متاورس موفقی سؤالات غریب و آشنایی را در مورد نحوۀ ادارۀ فضای مجازی، نظارت بر محتوای آن، و تأثیر وجود آن بر حس مشترک ما از واقعیت به ذهن می‌آورد. برای ما که هنوز گونۀ دوبُعدیِ پلتفرم‌های اجتماعی را دودستی چسبیده‌ایم، کلنجاررفتن با گونۀ سه‌بعدی آن ممکن است چندین مرتبه دشوارتر باشد.

درعین‌حال، به گفتۀ زاکربرگ، متاورس فرصتی بزرگ خواهد بود برای پدیدآورندگان و هنرمندان مستقل؛ همین‌طور برای افرادی که می‌خواهند جایی دور از مراکز شهری امروزی کار و زندگی کنند؛ و برای ساکنان مناطقی که فرصت‌های تحصیلی و تفریحی در آن‌ها محدودتر است. او می‌گوید متاورسی که محقق شده باشد می‌تواند تقریباً بهترین چیز ممکن باشد برای داشتن یک وسیلۀ دورنوردی۲ کارآمد. فیسبوک با بخش آکیولس خود، که هدست‌های کوئست را می‌سازد، در تلاش است چنین متاورسی بسازد.

بعد از تماشای سخنرانی زاکربرگ، با او گفت‌وگو کردم (در زمان گفت‌وگو متاورس در دسترسمان نبود، بنابراین، از زوم استفاده کردیم). با هم دربارۀ تصور او از اینترنت جسمیت‌یافته، دشواری‌های ادارۀ آن، و نابرابری جنسیتی‌ای که در واقعیت مجازیِ این روزها وجود دارد صحبت کردیم. درضمن، با توجه به انتقاد تند رئیس‌جمهور بایدن از ناتوانی فیسبوک در حذف محتوای ضدواکسن از عناوین خبری این شبکه، دراین‌باره هم از او پرسیدم.

زاکربرگ این‌طور جواب داد «کمی شبیه به مبارزه با جرم و جنایت در شهر است. هیچ‌کس توقع ندارد که جرم و جنایت در شهر را از بیخ‌وبن ریشه‌کن کنید».

متن گفت‌وگو برای وضوح و ایجازِ بیشتر ویرایش شده است.

کیسی نیوتن: مارک زاکربرگ، به ورج‌کست خوش آمدید.

مارک زاکربرگ: ممنون، کیسی. خوشحالم که اینجا هستم. خیلی حرف‌ها داریم که با هم بزنیم.

نیوتن: بله، طبق معمول، کلی موضوع هست که با تو در میان بگذاریم -یکی‌اش اینکه کاخ سفید از فیسبوک می‌خواهد اقدامات بیشتری برای حذف اطلاعات گمراه‌کننده دربارۀ واکسن انجام دهد، مسئله‌ای که می‌دانم این روزها دغدغۀ خیلی از مردم است. می‌خواهم به این موضوع بپردازم، اما اول می‌خواهم از صحبت‌های چندهفته پیش تو با کارکنان فیسبوک، که من اخیراً شانس دیدنش را پیدا کردم، شروع کنم. تو به کارکنانت گفتی تصویر ذهنی‌‌ات از فیسبوک آینده این نسخۀ دوبعدی‌ای که امروز با آن کار می‌کنیم نیست، بلکه چیزی است به نام متاورس. این متاورس اصلاً چیست و فیسبوک درصدد است کدام بخش‌های آن را بسازد؟

زاکربرگ: بحث مفصلی است. متاورس رؤیایی است که در بسیاری از شرکت‌ها -درواقع در کل این صنعت- دنبال می‌شود. می‌شود آن را جانشین اینترنت همراه تصور کرد. و مطمئناً چیزی نیست که هیچ شرکتی به‌تنهایی بسازدش، اما امید دارم که بخش عمده‌ای از کار ما، در دوران جدید، این باشد که با خیلی از شرکت‌ها و پدیدآورندگان و توسعه‌دهندگانِ دیگر در ساخت متاورس همکاری کنیم. اما می‌توانیم متاورس را به‌شکل اینترنت جسمیت‌یافته هم تصور کنیم که در آن، به‌جای اینکه صرفاً ناظر محتوا باشید، خودتان درون آن هستید. و درست مثل هر جای دیگری، حضور دیگران را کنار خود حس می‌کنید و تجربه‌های مختلفی را از سر می‌گذرانید که لزوماً در اپلیکیشن یا صفحات وبِ دوبعدی امکانش را ندارید، مثل رقص، یا انواع تمرین‌های بدنسازی.

فکر می‌کنم خیلی از مردم، وقتی به متاورس فکر می‌کنند، فقط واقعیت مجازی در ذهنشان است -که به نظرم بخش مهمی از متاورس هم خواهد بود. و واضح است که ما هم روی همین بخش سرمایه‌گذاری زیادی کرده‌ایم، چون این فناوری شفاف‌ترین شکل حضور را رقم می‌زند. اما متاورس فقط در واقعیت مجازی خلاصه نمی‌شود؛ متاورس قرار است از طریق همۀ پلتفرم‌های نرم‌افزاریِ مختلف در دسترسمان باشد؛ نه‌فقط در واقعیت مجازی و واقعیت افزوده، که در رایانه‌های شخصی، و همین‌طور تلفن‌های همراه و کنسول‌های بازی. وقتی از متاورس صحبت می‌شود، بسیاری از افراد این تصور را هم دارند که متاورس اساساً به بازی‌های ویدئویی مربوط می‌شود. به نظر من، سرگرمی به‌وضوح یکی از بخش‌های مهم متاورس خواهد بود، ولی فکر نمی‌کنم که همه‌اش بازی ویدئویی باشد. معتقدم که متاورس محیطی همیشگی و هماهنگ است که می‌توانیم در آن کنار هم باشیم، چیزی که به نظرم احتمالاً یک جورهایی شبیه به ترکیبی از پلتفرم‌های اجتماعیِ امروزی خواهد بود، با این تفاوت که، در این محیط، شما برای خودتان یک جسم دارید.

بنابراین متاورس می‌تواند سه‌بعدی هم باشد -نه اینکه لزوماً این‌طور باشد. احتمالاً این امکان را خواهید داشت که، در لحظه، چیزی را از طریق تلفن همراهتان تجربه کنید، مثلاً کنسرت سه‌بعدی یا یک چنین چیزی. در این‌جور مواقع می‌توانید اجزایی از آن را دو بعدی‌ یا سه بعدی‌ دریافت کنید. خیلی دوست دارم دربارۀ بعضی از موارد کاربرد متاورس مُفصل حرف بزنم، اما به‌طور خلاصه، فکر می‌کنم که متاورس بخش واقعاً عمده‌ای از دوران آتیِ صنعت فناوری را به خود اختصاص خواهد داد، و ما به‌خاطرش خیلی هیجان‌زده‌ایم.

متاورس با بسیاری از مهم‌ترین مضامینی که رویشان کار می‌کنیم مرتبط است. مثلاً یکی‌اش اجتماع۳ و پدیدآورندگان است، یا دومی‌اش تجارت دیجیتال، یا ساختن مجموعه پلتفرم‌های نرم‌افزاری بعدی، مثل واقعیت مجازی و افزوده، تا حس حضور را به افراد بدهد. فکر می‌کنم تمام این ابتکاراتِ مختلفی که امروز در فیسبوک داریم اساساً در کنار هم نردبانی می‌شوند برای کمک به تحقق رؤیای متاورس.

و امید دارم که اگر کارمان را درست انجام بدهیم، فکر می‌کنم شاید طی پنج سال آینده یا کمی بیشتر، در دوران جدید شرکتمان، از مرحله‌ای که مردم تصور کنند ما شرکتی هستیم که صرفاً در حوزۀ شبکه‌های اجتماعی فعالیت می‌کنیم، به مؤثرترین شکل، گذر خواهیم کرد و در نظرشان به شرکتی متاورسی تبدیل خواهیم شد.

و معلوم است که کل کارهایی که در تمام اپلیکیشن‌های امروزی انجام می‌دهیم، مستقیماً در تحقق این چشم‌انداز سهیم هستند. خلاصه، جای بحث دراین‌باره زیاد است. کنجکاوم بدانم می‌خواهی بحث را به کدام سمت ببری. اما چیزی که وقت زیادی از من می‌گیرد، فکرم را بسیار درگیر کرده، و خیلی‌خیلی داریم برایش زحمت می‌کشیم همین است. و به نظرم این بخش مهمی از دوران جدید کاری است که قرار است [برای اولین بار] در کل صنعت فناوری انجام بدهیم.

نیوتن: گویا این رؤیا در آینده‌ای نسبتاً دور محقق می‌شود، هرچند بخش‌هایی از آن همین حالا هم مشهودند و دارند کنار هم قرار می‌گیرند. درکل، فکر می‌کنم که این نسخه‌ای بسیار بیشینه‌گرا از شکل و شمایلی است که اینترنت می‌تواند داشته باشد. شما به کارکنان خودتان می‌گویید «از لحظه‌ای که بیدار می‌شویم تا لحظه‌ای که به خواب برویم، قادریم در آنی وارد متاورس شویم و تقریباً هر کاری که فکرش را بکنید انجام بدهیم». و احتمالاً بعضی از ما همین الان به همین شکل از اینترنت استفاده می‌کنیم.

اما چنین توصیفی از متاورس بیشتر شبیه متاورسی است که احتمالاً از کتاب‌هایی مثل بازیکن شمارۀ یک آماده ۴ یا اسنو کرش شناخته‌ایم، یا شاید جدیداً از بازی فورتنایت، فضاهایی مجازی که بعضی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی، ازجمله کارمان، را از درون آن‌ها تجربه می‌کنیم و انجام می‌دهیم. آیا این‌ها برای این نوع دنیایی که درباره‌اش حرف می‌زنید نظایر خوبی هستند؟

زاکربرگ: خب، چیزی که خیلی برایش هیجان دارم این است که به افراد کمک کنم حس حضور در کنار عزیزان و همکارانشان، یا حضور در مکان‌های موردعلاقه‌شان را به‌شکلی گیراتر تجربه کرده و به دیگران منتقل کنند. واقعیت این است که، با وجود اینترنت همراه، ما همین حالا هم چیزی داریم که بسیاری از مردم از لحظۀ بیدارشدن تا موقع خوابیدن به آن دسترسی دارند. شما را نمی‌دانم، ولی خودم بارها شده است که صبح‌ها، قبل از آنکه حتی عینکم را به چشم بزنم، دستم می‌رود به‌سمت گوشی‌ام در کنار تختخواب، فقط برای اینکه خیالم راحت شود و همۀ پیام‌هایی که نیمه‌شب برایم آمده را بخوانم و مطمئن شوم اتفاق بدی نیفتاده که لازم باشد همان اول صبح بروم دنبالش. بنابراین فکر نمی‌کنم که [متاورس] اساساً ربطی به استفادۀ بیشتر از اینترنت داشته باشد، بلکه به نظر من، به استفادۀ طبیعی‌تر از آن مربوط باشد.

این روزها، فکرم درگیر پلتفرم‌های نرم‌افزاری‌ای است که داریم. ما این تلفن‌های همراه را داریم. نسبتاً کوچک‌اند. بخش زیادی از زمانی را که می‌گذرانیم، درواقع، صرف این می‌کنیم که زندگی و روابطمان را به‌واسطۀ همین مستطیل‌های کوچک نورانی بگردانیم. به نظرم انسان واقعاً برای این‌جور تعامل ساخته نشده. این روزها در خیلی از جلسه‌هایمان به صورت‌‌های آدم‌ها در صفحه‌نمایش کوچک زل می‌زنیم. ما این‌طوری کارها را انجام نمی‌دهیم. ما عادت کرده‌ایم در اتاقی کنار هم بنشینیم و فضای اطرافمان را حس کنیم، به این معنی که اگر شما سمت راست من نشسته‌اید، پس یعنی من هم سمت چپ شما نشسته‌ام. به‌این‌ترتیب، هر دوی ما حس مشترکی از فضا داریم. وقتی صحبت می‌کنید، صدایتان از سمت راستم می‌آید، نه اینکه همۀ صداها را فقط از جایی جلوی صورتم بشنوم.

نمی‌دانم چقدر این تجربه را داشته‌ای، خودم زیاد تجربه‌اش کرده‌ام، در جلسات کاریِ یک سال اخیر، گاهی برایم مشکل است که به یاد بیاورم فلانی در کدام جلسه فلان چیز را گفته است، چون جلسات همه‌شان عین هم‌اند و همه با هم قاتی می‌شوند. و فکر می‌کنم تا حدی دلیلش این است که این حسِ حضور در فضا را نداریم. کاری که واقعیت مجازی و افزوده می‌تواند انجام دهد و چیزی که متاورس می‌خواهد تجربه‌کردنش را برای مردم آسان کند حس حضوری است که به نظرم از جهت شیوۀ تعاملی که برایش ساخته شده‌ایم بسیار طبیعی‌تر است و، به گمانم، راحت‌تر هم خواهد بود. تعاملاتمان بسیار پُربارتر از حالا خواهد بود، و حسی واقعی خواهد داشت. در آینده، به‌جای اینکه از طریق تماس تلفنی با هم گفت‌وگو کنیم، می‌توانی به شکل هولوگرام روی مبل من بشینی، یا من می‌توانم به شکل هولوگرام روی مبل شما بنشینم، و حسمان واقعاً این‌طور خواهد بود که هر دو یک جا هستیم، حتی اگر در دو ایالت مختلف یا صدها مایل دورتر از هم باشیم. بنابراین، فکر می‌کنم این روش واقعاً قدرتمند است.

از زمانی که دانش‌آموز راهنمایی بودم و تازه کدنویسی را شروع کرده بودم به بعضی از این چیزها فکر می‌کردم. یادم می‌آید، در کلاس ریاضی، دفترچه‌ام جلویم بود و آنجا نشسته بودم و کدها و ایده‌هایی را که می‌خواستم بعد از برگشتن به خانه پیاده‌شان کنم برای خودم می‌نوشتم. بعضی‌هایشان را همان‌موقع توانستم عملی کنم، اما یکی از چیزهایی که واقعاً می‌خواستم بسازمش، در اصل، حس اینترنت جسمیت‌یافته بود، جایی که در آن می‌توانید در محیط باشید و به جاهای مختلف دورنوردی کنید و با دوستانتان باشید.

فکر می‌کنم دلیلش ترکیبی از این واقعیت بود که آن‌موقع احتمالاً آن‌قدری ریاضی بلد نبودم که این کار را انجام دهم، و اینکه فناوریِ آن زمان دهه‌ها عقب‌تر از آن بود که برای انجام این کار آمادگی داشته باشد -برای همین، از لحاظ رقم‌زدن تجربیات اجتماعی متفاوت، این سمت‌وسویی نبود که از ابتدا جذبش شده باشم. اما همیشه برایش هیجان داشته‌ام. خیلی پیش از آنکه فیسبوک را راه بیندازم، فکر می‌کردم که این منتهای آرزوی تعاملات اجتماعی خواهد بود. و حالا واقعاً برایم هیجان‌انگیز است که نسلِ بعدی پلتفرم‌ها قادر به انجام چنین کاری خواهند بود.

یکی از دلایل سرمایه‌گذاری فراوانِ ما بر روی واقعیت افزوده و مجازی این است که تلفن‌های همراه تقریباً هم‌زمان با فیسبوک سر برآوردند، برای همین ما واقعاً مجالی برای ایفای نقش مؤثر در شکل‌دادن به توسعۀ آن پلتفرم‌ها نداشتیم. به همین خاطر، این پلتفرم‌ها از دید من چندان طبیعی توسعه نیافته‌اند. قرار نیست مردم کارهایشان را در چهارچوب تعدادی اپلیکیشن پیش ببرند. به نظرم وقتی به حضور در کنار دیگران فکر می‌کنیم، خیلی طبیعی‌تر از این‌ها رفتار می‌کنیم. ما خودمان را وفق می‌دهیم و طرز فکرمان نسبت به جهان به‌واسطۀ دیگران و تعاملاتمان با آن‌ها و کاری که با آن‌ها می‌کنیم شکل می‌گیرد. و گمانم اگر بتوانیم کمک کنیم تا پلتفرم‌های نرم‌افزاری و تجربیات درونشان به‌نحوی ساخته شوند که طبیعی‌تر باشند و به ما حس حضور بیشتری القا کنند، قدم مثبتی برداشته‌ایم.

نیوتن: بعید می‌دانم اینکه کل روز را در حالی کار کنیم که کلاه واقعیت مجازی روی سرمان است از نظر مردم تجربۀ طبیعی‌تری باشد، اما شاید به آن عادت کنیم. اما بعضی چیزهایی که دربارۀ ایجاد مشاغل نوظهور توسط متاورس گفتید واقعاً برایم جالب است، مثل تمام بازارهایی که درون این متاورس شکوفا می‌شوند. در این دنیایی که می‌خواهید بسازید چه صورت‌های بدیعی از کار را پیش‌بینی می‌کنید؟

زاکربرگ: خب، اجازه بده کمی بعد به سؤالت بپردازم. اول می‌روم سراغ نظرت دربارۀ اینکه مردم نمی‌توانند [با کلاه واقعیت مجازی] کل روز کار کنند. واضح است که تحول، یا تحولاتی، در فناوری در کار است که در آینده عملی خواهند شد، تحولاتی که لازم است قبل از آنکه این روش به شیوۀ اصلیِ کار مردم بدل شود صورت بگیرند. ولی فکر می‌کنم تا پایان همین دهه به آن دست خواهیم یافت. امروزه، هدست‌های واقعیت مجازی هنوز تا حدودی بدقواره‌اند، شاید کمی سنگین‌تر از ایدئالی باشد که انتظار دارید. لازم است در زمینۀ قابلیت نمایش کاربر، رزولوشن بیشتر، توانایی بهترخواندن متون، و چیزهایی نظیر این‌ها پیشرفت‌هایی صورت بگیرد. اما در نظر داریم به آن نقطه برسیم، و هر نسخه دارد بهتر و بهتر می‌شود. و کوئستِ ۲ تا الان، از لحاظ شیوۀ استفادۀ مردم از آن، محصول پرطرفداری بوده است. من کاملاً از این بابت غافلگیر شده‌ام.

ما بیشتر برای استفاده در بازی‌های ویدئویی روی کوئست حساب باز کرده بودیم و خیال می‌کردیم که خیلی از این تعاملات اجتماعی یا چیزهای مربوط به کار به این زودی‌ها نخواهند آمد، اما بسیاری از بارزترین تجربیاتی که مردم همراه با کوئست ۲ بیشترین اوقات خود را در آن صرف می‌کنند، همین حالا هم، شکل و شمایلی اجتماعی دارند. علاوه‌براین، موضوعاتی هم پیرامون کار و بهره‌وری وجود دارد. حتی تجربیاتی هست که واقعاً فکرش را هم نمی‌کردم، چیزهایی مثل تناسب اندام. مثل اپلیکیشن‌هایی مثل سوپرنچرال و فیت‌ایکس‌آر، که یک جورهایی می‌شود گفت مثل پلوتون هستند، اما این بار وسیلۀ ورزشتان، به‌جای دوچرخه و تردمیل، هدست واقعیت مجازی‌تان است و درواقع در کلاسی در واقعیت مجازی شرکت می‌کنید و در همان جا به بوکس یا رقص مشغول می‌شوید و واقعاً خوش می‌گذرد. اگر تابه‌حال امتحانش نکرده‌اید، باید بگویم که به نظرم چیزی است که بیشترِ مردم از آن لذت می‌برند.

اما برگردم سر نکته‌ای که راجع به کار و شیوۀ کارکردن در آینده گفتی. دراین‌باره هم فکر نمی‌کنم که قرار باشد کل کارمان را با واقعیت مجازی انجام دهیم؛

به نظرم پای واقعیت افزوده هم در میان خواهد بود. و اگر واقعیت مجازی اکنون قابل‌استفاده است و چیزهایی مثل کوئستِ ۲ را سال‌ها پیش از عینک‌های واقعیت افزوده ساخته‌ایم، تا حدی به این علت است که از نظر اجتماعی به‌سرداشتنِ چیزی مثل هدست‌ واقعیت مجازی در خانۀ خودمان پذیرفتنی‌تر است. ولی به نظرم، برای آنکه عینک‌های واقعیت افزوده در تمام روز قابل‌استفاده باشند، باید ظاهری شبیه به عینک‌های عادی داشته باشند، درست است؟ پس در اصل باید این‌همه اطلاعات و قابلیت را روی هم جمع کنیم تا چیزی را که دَه سال پیش ابررایانه تصور می‌کردیم در قاب عینکی با ضخامت حدوداً پنج میلی‌متر جا بدهیم -چیپ‌های رایانه‌ای، و چیپ‌های شبکه، موج‌بَرهای هولوگرافیک، و چیزهایی برای حس‌کردن و ترسیم جهان، باتری و بلندگو، و این‌طور چیزها که باید همه‌شان را در این عینک‌ها بگنجانیم- پس واقعاً کار سختی است.

راستش من حتی از این هم فراتر می‌روم و می‌گویم که فکر می‌کنم این کار، اگر بزرگ‌ترین چالش نباشد، دست‌کم یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های فناورانه‌ای است که صنعت ما در دهۀ آینده با آن مواجه خواهد بود. ما معمولاً چیزهایی را ستایش می‌کنیم که بزرگ‌اند، این‌طور نیست؟ ولی راستش من فکر می‌کنم کوچک‌کردن چیزها و جادادن ابررایانه در عینک حقیقتاً چالش‌ دشوارتری است. اما وقتی بسازیمش، دیگر هم عینک‌ها را داریم، هم هدست واقعیت مجازی را، و فکر می‌کنم در این صورت امکان کلی کاربردهای جذاب برایمان فراهم می‌شود.

یکی‌ اینکه می‌توانید، با چند ضربۀ انگشت، محل کار ایدئال خودتان را برپا کنید. به‌این‌ترتیب هرجا که بروید، مثلاً می‌توانید به استارباکس بروید، بنشینید و قهوه‌تان را بنوشید و، با اشارۀ دست، هر تعداد مانیتور که بخواهید داشته باشید، درحالی‌که همه‌شان آماده‌به‌کارند، اندازۀ دلخواهتان را دارند، و همه‌شان از پیش همان تنظیماتی را دارند که قبلاً در خانه داشتید. و به‌راحتی می‌توانید آن را هرجا خواستید با خود ببرید.

اگر دارید با کسی روی مسئله‌ای کار می‌کنید و می‌خواهید با او صحبت کنید، به‌جای اینکه تلفنی با او تماس بگیرید، او می‌تواند دورنوردی کند و پیش شما بیاید، آن‌وقت می‌تواند تمام اطلاعات شما را ببیند. می‌تواند هر پنج مانیتور، یا هر چندتا که هست، را ببیند یا همۀ اسناد یا پنجره‌های کدنویسی‌‌تان، یا مدل سه‌بعدی‌ای را که در حال ساختش هستید مشاهده کند. می‌تواند کنارتان بایستد و با شما تعامل داشته باشد، و بعد در چشم‌به‌هم‌زدنی دوباره دورنوردی کند و به جای قبلی‌اش برگردد و درواقع در مکان مجزایی باشد.

بنابراین فکر می‌کنم برای اینکه زمان کار مفید و بازده فردی داشته باشیم باید بتوانیم چیدمان مطلوب خودمان را داشته باشیم، چیزی که ما اسمش را «دفتر کار بی‌کران»۵ گذاشته‌ایم. همین الان هم نوعی از این دفترِ کار را برای هدست‌های واقعیت مجازی‌مان داریم که دارد به‌سرعت بهتر می‌شود. به نظرم برای انجام هم‌زمان چند کار با هم و برای همراه‌داشتن چیدمان محیطی‌مان در جاهای مختلف چیز فوق‌العاده‌ای باشد. پژوهش‌های زیادی هست که نشان می‌دهد وقتی افراد قادرند چند چیز را که رویشان کار می‌کنند و همگی به هم مرتبط‌اند هم‌زمان با هم روی صفحۀ نمایشگر ببینند، کارآیی بیشتری دارند. وقتی در حال کدنویسی هستید و، به‌جای آنکه در آنِ واحد فقط به یک کار برسید، چندین پنجره جلویتان باز است کارتان بسیار سخت می‌شود. برای همین فکر می‌کنم این همان چیزی است که می‌خواهید.

حوزۀ دیگری که به نظرم خیلی جذاب خواهد بود برگزاری جلسات است. و من همین الان هم جلسات زیادی را به شکل واقعیت مجازی برگزار می‌کنم. درست است که آواتارها هنوز به اندازه‌ای که چند سال بعد خواهیم دید واقعی به نظر نمی‌رسند، اما از جهات بسیاری تقریباً واقعی‌تر از قبل هستند و، به‌نسبتِ تماس با زوم، بیشتر حس فضا را به شما منتقل می‌کنند، چون در این حالت حس مشترکی از فضا دارید. پس اگر کسی سمت راست شما نشسته باشد، شما هم سمت چپ او نشسته‌اید. اگر دور میزی نشسته باشید، همه به‌نحوی می‌توانند به یاد بیاورند که با چه ترتیبی نشسته بودند. صدای فراگیر هم وجود دارد. می‌توانید نگاهی هم به آن سوی میز بیندازید که ممکن است نمایشگری روی آن باشد تا افرادی که نمی‌توانند در واقعیت مجازی یا افزوده حاضر شوند بتوانند از بیرون، به‌صورت ویدئوکنفرانس، در جلسه‌تان شرکت کنند. می‌توانید تصویر دلخواهتان را روی پرده بیندازید و اشخاص مختلف می‌توانند هر تعداد فایل که بخواهند با دیگران به اشتراک بگذارند. پس دیگر نمی‌شنویم که کسی بگوید «اوه، هر بار می‌توانم فقط یک سند به اشتراک بگذارم.»، چون فرض بر این است که همۀ افراد فقط یک صفحۀ نمایش دارند، درحالی‌که در واقعیت مجازی، افراد می‌توانند هر تعداد صفحه نمایش که بخواهند داشته باشند، به‌این‌ترتیب می‌توانید طی جلسه هر مقدار اطلاعات که بخواهید به اشتراک بگذارید. درواقع، شما وایت‌بردی دارید که دیگران می‌توانند رویش بنویسند. واقعاً معرکه است.

روشن است که ما تازه اول راه هستیم. به همین خاطر فکر می‌کنم که چیز خیلی جالبی از آب در خواهد آمد و آدم‌ها می‌توانند فضای کاری خودشان را شخصی‌سازی کنند، و کاری کنند که درست مثل دفتر کار واقعی‌شان به نظر برسد، اما دنبالۀ دیجیتالی آن باشد. برای همین به نظرم خیلی محشر است.

اما دربارۀ سؤال دیگری که پرسیدی فکر می‌کنم، جدا از کار‌های دانش‌محوری که امروزه به‌طور معمول در دفاتر کار انجام می‌دهیم و در آینده در متاورس انجام خواهیم داد، قطعاً اشکال کاملاً جدیدی از شغل نیز ایجاد خواهد شد. پس طراحی مکان‌هایی که مردم در آن دور هم جمع شوند، به گمانم، قسمت عظیمی از بازار کارِ پدیدآورندگان را تشکیل خواهد داد. پدیدآورندگان مستقلی خواهند بود که تجربه‌ها و مکان‌ها را طراحی ‌می‌کنند. هنرمندانی خواهند بود که کارهایی انجام می‌دهند، چه نمایش کمدی باشد، چه… . چند روز پیش این نمایش کمدی را در گروهمان در هورایزِن اجرا کردیم و خیلی بامزه بود، حس می‌کنی با بقیۀ آدم‌ها آنجا هستی، و چیزی در این کار هست که درگیرکننده‌تر از این است که خودتان تنهایی به صفحۀ نمایش زل بزنید و تماشا کنید. درست است که می‌گویند انرژی دارد.

نیوتن: آن نمایش چه بود؟ حین نمایش لطیفه تعریف کردید؟

زاکربرگ: از بخت خوب شرکت‌کننده‌های دیگری که آنجا بودند، من کمدین نبودم. اما نه، گروه توسعه‌دهندۀ هورایزن، که قسمت مهمی از تلاش‌های داخلی ما در فضای متاورس است، سعی کردند کارهای بامزه‌ای از این دست انجام بدهند، آن هم فقط برای توسعۀ کار و آزمودن روند کار. و گمانم خیلی بامزه بود. اما کنسرت هم می‌توانید در آنجا داشته باشید. مجموعه‌ای از پدیدآورندگان در کار هستند که تجربیات مختلفی را رقم می‌زنند، از پدیدآورندگان مستقل گرفته تا گروهی از ده‌ها نفر که به ساخت بازی‌های تریپل اِی۶ مشغول‌اند، بازی‌هایی که در آن‌‌ها می‌توانید آواتار خودتان را داشته باشید و این تجربیات را از سر بگذرانید. می‌توانید در یک چشم‌به‌هم‌زدن دورنوردی کنید. می‌توانید لباس‌ها و وسایل دیجیتالی‌تان را با خودتان ببرید. برای همین فکر می‌کنم که بازار مالیِ تمام‌وکمالی پیرامونش شکل بگیرد.

و نکتۀ کلی‌تری که دوست دارم در اینجا به آن اشاره کنم درسی است که از گرداندن فیسبوک طی پنج سال اخیر یاد گرفته‌ام، اینکه من قبلاً فکر می‌کردم شغلمان ساختن محصولاتی است که مردم عاشق استفاده‌کردن از آن‌ها هستند. ولی می‌دانی، حالا نظرم این است که لازم است با کل‌نگری بیشتری به این مسئله نگاه کنیم. اینکه فقط یک چیزی بسازیم که مردم استفاده کنند کافی نیست. چیزی که می‌سازیم باید فرصت‌ساز باشد و درکل برای جامعه چیز مثبتی باشد، یعنی فرصت‌های اقتصادی ایجاد کند، به‌لحاظ اجتماعی همه بتوانند در آن مشارکت کنند، و بتواند همه‌چیز را در بر بگیرد. بنابراین، درحقیقت، ما داریم کاری را که قرار است در فضای متاورس انجام دهیم، از پایه، بر اساس آن اصول [دنیای واقعی] طراحی می‌کنیم. چیزی که داریم می‌سازیم صرفاً محصولی ساده نیست، بلکه باید به یک اکوسیستم تبدیل شود. پس پدیدآورندگانی که با آن‌ها کار می‌کنیم و توسعه‌دهندگان، همه‌شان، نه‌تنها باید توان سرپاماندن داشته باشند، بلکه باید نفرات بسیاری را هم استخدام کنند.

و این چیزی است که امیدوارم سرانجام روزی برسد که میلیون‌ها نفر در آن کار کنند و برایش محتوا تولید کنند -چه در حوزۀ تجربه‌هایش باشد، چه در حوزۀ فضاهای مختلف، یا کالاهای مجازی، یا پوشاک مجازی، یا کار برای کمک به گزینش و معرفی افراد به فضاهای متاورسی و حفظ امنیت آن. فکر می‌کنم که بازارِ عظیمی شکل خواهد گرفت و اگر راستش را بخواهی فکر می‌کنم باید هم چنین بازاری وجود داشته باشد. این بازار باید موج خیزانی باشد که کلی قایق را با خود بالا ببرد. نمی‌توانیم متاورس را صرفاً محصولی بدانیم که داریم می‌سازیم.

نیوتن: درست است، پس بیایید درمورد بعضی از همان اصولی حرف بزنیم که قرار است در ساختنش به کار بگیرید. چون می‌دانم بعضی‌ها این حرف‌هایتان دربارۀ متاورس را خواهند شنید و، ناخودآگاه، آرزو می‌کنند که کاش آن را نسازید. می‌گویند فیسبوک آن وقت که دوبعدی بود درست اداره نمی‌شد، و تلاش برای سه‌بعدی‌کردنِ آن نهایتِ خودشیفتگی است. برای این طرز فکرشان هم دلایل زیادی دارند. اما یکی از آن دلایلی که در چند هفتۀ اخیر خیلی زیاد به آن اشاره شده اطلاع‌رسانی نادرست است. هرچند که رئیس‌جمهور بایدن حالا دیگر این حرفش را پس گرفته، اما همین جمعه داشت در مورد اطلاعات نادرست دربارۀ واکسن‌های کووید صحبت می‌کرد. و می‌گفت «فیسبوک دارد مردم را می‌کشد». برای این طرز فکر که فیسبوک در به‌تردیدانداختن مردم نسبت به زدنِ واکسن نقش داشته است چه پاسخی دارید؟

زاکربرگ: خب، فکر کنم نقش اصلی ما در اینجا -راستی ممنون که ماجرا را کامل شرح دادی، چون بایدن بعد از آن اظهارنظر اولیه‌اش، توضیحات بیشتری ارائه کرد-در اینجا با چندین بخش مواجهیم. یک بخش آن این است که اساساً لازم است به نشر اطلاعات معتبر کمک کنیم. و ما این کار را می‌کنیم. ما در این زمینه کمک کرده‌ایم، فکر می‌کنم که در طول دوران همه‌گیری بیش از ۲ میلیارد نفر در سراسر جهان به اطلاعات معتبری که ما دربارۀ بیماری کووید در بالای صفحات فیسبوک و اینستاگرام منتشر می‌کنیم دسترسی داشته‌اند. به میلیون‌ها نفر، ازجمله در همین ایالات‌متحده، کمک کرده‌ایم تا از طریق ابزارِ واکسن‌یاب ما واقعاً بروند و واکسن بزنند. بنابراین کاملاً مطمئنم که در این زمینه نیروی ثمربخشی بوده‌ایم، فقط کافی است به تحلیل‌های آماری و برآیند تأثیرگذاری‌مان نگاهی بیندازید.

و درواقع، اگر به میزان پذیرش واکسن در میان افرادی که از محصولات ما استفاده می‌کنند نگاهی بیندازید، خواهید دید که میزان آن در چند ماه اخیر بسیار افزایش یافته است. پس اگر اقشاری از جامعه هستند که هر روز به تردیدشان افزوده می‌شود، این به روندی که روی‌هم‌رفته در فیسبوک شاهدش بوده‌ایم ربطی ندارد. و همین‌طور فکر می‌کنم که به‌طور کلی، در بررسی وقایع هر کشور خاص، خوب است از این زاویه به آن نگاه کنیم که فیسبوک و اینستاگرام و همۀ این ابزارها تقریباً در تمام کشورهای دنیا به‌طور گسترده به کار می‌روند. پس وقتی کشوری در واکسیناسیون ناکام است ولی بقیۀ کشورها، با وجود همۀ این ابزارهای رسانه‌‌ای اجتماعی، کارشان را به‌خوبی انجام می‌دهند، به نظرم باید نتیجه بگیریم که پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی در آنچه در هر کشور می‌گذرد نقش تعیین‌کننده‌ای ندارند.

ولی با همۀ این‌ها، قطعاً معتقدم که ما نقش مهمی داریم و راهبردهای گوناگونی هم در این زمینه داریم که اعمال کنیم. ما محتوایی را که منجر به زیان حتمی شود حذف می‌کنیم، و محتوایی را که، به تشخیص ممیزانمان، نادرست باشد اما منجر به زیان حتمی نشود همراه با اخطار منتشر می‌کنیم و انتشارش را محدود می‌کنیم. پس با هر یک از این دو مقوله به‌شکل متفاوتی برخورد می‌کنیم، و فکر می‌کنم که کار درست هم همین است. پس، روی‌هم‌رفته، به نظرم ما در این زمینه تلاش زیادی کرده‌ایم. فکر می‌کنم که شرکت ما در پنج سالِ گذشته، یعنی از زمان انتخابات ۲۰۱۶ تا امروز، پیشرفت بسیاری در این حوزه داشته است. سخت می‌توان گفت که کسی کاملاً برای همه‌گیری آمادگی داشته است، اما به نظرم ما سیستم‌های فراوانی ساختیم که فکر می‌کنم واقعاً توانستند در این اوضاع به کار بیایند. در مجموع به نحوۀ عملکردمان و برآیند تأثیرگذاری‌مان خیلی افتخار می‌کنم.

ولی ما در خلال مدیریت یکپارچگی این جوامع -چه در بحث اطلاعات نادرست در فیسبوک و چه در بحث انواع زیان‌های دیگر- حدود ۲۰ نوع زیان مختلف شناسایی کردیم، از تروریسم گرفته تا بهره‌کشی از کودکان و ترویج خشونت. زیانْ انواع بسیار فراوانی دارد. برای کنترل این زیان‌ها لازم است سیستم‌های ویژه‌ای بسازید. ما این سیستم‌ها را داریم، فکر می‌کنم درحال‌حاضر بیش از هزار نفر دارند روی ساخت هوش مصنوعی و سیستم‌های فنی کار می‌کنند. و گمانم بیش از سی یا سی‌وپنج ‌هزار نفر دارند به بررسی و ارزیابی محتوا کمک می‌کنند. و به ‌نظرم این نوع سازوکاری که راه انداخته‌ایم، خودبه‌خود، بر همۀ کارهایی که از این پس انجام می‌دهیم هم اعمال خواهد شد.

اما یکپارچه‌نگه‌داشتن سیستمی مانند فیسبوک کمی شبیه به مبارزه با جرم و جنایت در شهر است. هیچ‌کس توقع ندارد که جرم و جنایت در شهر را از بیخ‌وبن ریشه‌کن کنید. پلیس هیچ‌وقت قصد ندارد کاری کند که در صورت وقوع هر جرمی تقصیر را به گردن ناکارآمدی او بیندازید. با عقل جور درنمی‌آید. درعوض، به‌ نظرم، عموماً توقع ما از سیستم‌های یکپارچه، یا در اینجا از ادارات پلیس، این است که کارشان را به‌خوبی انجام دهند و به جلوگیری و شناسایی اتفاقات بد کمک کنند و آن‌ها را در کمترین حدِ ممکن نگه دارند، و روند غالب را در مسیر صحیح خود پیش برانند و پیشاپیشِ سایر مسائل هم حرکت کنند. پس اینجا هم قرار است چنین کاری کنیم.

در بحث متاورس، فکر می‌کنم پرسش‌های متفاوتی دربارۀ یکپارچگی وجود دارد. به نظرم یکی از مسائل مهمی که مردم باید درباره‌اش فکر کنند این است که درحال‌حاضر، دست‌کم در واقعیت مجازی، نابرابری جنسیتیِ بسیار معناداری وجود دارد، و تعداد مردان خیلی بیشتر از زنان است. و در بعضی موارد، این مسئله منجر به آزار و اذیت زنان می‌شود. به نظرم یکی از کارهایی که توانسته‌ایم در بعضی از تجربیاتمان، در مقایسه با بعضی بازی‌های ویدئویی و چیزهای دیگر، بهتر انجامش بدهیم این است که ابزارهای ساده‌تری برای بلاک‌کردن افراد فراهم کرده‌ایم، می‌توانیم وقوع آزار و اذیت احتمالی را پیش‌بینی کنیم، و آن را محیطی امن نگه داریم تا بتواند جامع و همه‌شمول باشد و همه بخواهند عضوی از آن باشند.

اگر جامعه به جنسیت خاصی متمایل باشد، یا عدۀ زیادی از جمعیت در آن احساس امنیت نکنند، درنهایت جامعۀ سالم و پویایی نخواهید داشت. پس این‌طور مسائل بسیار حیاتی خواهند بود. حیاتی‌بودنشان فقط برای این نیست که تأثیر اجتماعی مثبتی دارند، بلکه برای ساخت محصولات خوب هم حیاتی‌اند. این همان چیزی است که ما از ابتدای کارمان رویش تمرکز کرده بودیم.

نیوتن: حین مطالعۀ بیشتر درمورد متاورس، یکی از چیزهایی که به ذهنم رسید این بود که به نظر می‌رسد متاورس وعده می‌دهد که، به‌طور کلی، در مقایسه با شبکه‌های اجتماعی فعلی، اطلاعات بسیار بیشتری را میزبانی کند. متاورس مثل بقیۀ شبکه‌ها نیست که روزی ۲۰ یا ۳۰ دقیقه بالا و پایینش کنم. به‌طور بالقوه، بیشتر از هشت ساعت از روزم را در آن به کار مشغولم. و، همان‌طور که اشاره کردید، فقط ارتباطات متنی یا صوتی نیست. شما به‌شکل مجازی بین این فضاها جابه‌جا می‌شوید. هم دفتر کار است، هم صحنۀ اجرا. بنابراین فکر می‌کنید سیستم‌هایی که درحال‌حاضر برای حفظ امنیت و سلامت فضاها دارید خودبه‌خود به متاورس هم تعمیم می‌یابند؟ یا با توجه به حجم اطلاعاتی که در متاورس گنجانده می‌شود، درباره‌شان تجدیدنظر خواهیم کرد؟

زاکربرگ: خب، بدیهی است که چالش‌های جدیدی وجود خواهد داشت. حتی در دنیای دوبعدی اپلیکیشن‌های اجتماعی که رویشان کار می‌کنیم هم چالش‌های تازه‌ای سر راهمان خواهد بود. بنابراین، این چیزی است که کارَت هیچ‌وقت با آن تمام نمی‌شود. اما از وقتی که به‌شکل خیلی مفصل‌تری کار روی بسیاری از این مشکلات را از اواسط دهۀ ۲۰۱۰ تا انتخابات ۲۰۱۶شروع کردیم، و بعد از آن سرعت بیشتری به آن بخشیدیم، فقط می‌دانستیم که اگر قرار است سیستم‌های هوش مصنوعی‌ای بسازیم که با آن بتوانیم به‌شکلی غیرمنفعلانه محتوای زیان‌بار را شناسایی کنیم، کاری نیست که بتوانیم در شش ماه تمامش کنیم. پس نقشۀ راهی تهیه کردیم که برنامه‌ای سه یا چهارساله بود برای اینکه کل کاری را که برای رسیدن به نتیجۀ خوب نیاز داشتیم به سرانجام برسانیم.

و موقع کار روی پروژه‌های درازمدت، این نوع برنامه‌ریزی گاهی ممکن است کمی دردسرساز باشد، چون به خودت می‌آیی و می‌بینی که «هی، ما این را امروز لازم داریم»، اما برای رسیدن به آن چندین سال زمان نیاز داری. اما به نظرم واقعیت این است که حالا که بخش زیادی از کار هوش مصنوعی را جلو برده‌ایم و نفرات زیادی برای نظارت بر محتوا استخدام کرده‌ایم، اضافه‌کردنِ کاربردهای جدید و سازگارکردن سیستم‌هایی که برای مقابله با انواع مختلف زیان‌ها ساخته‌ایم ساده‌تر باشد. پس این مسئله‌ای است که از اول به فکرش بوده‌ایم. مثلاً، همین نابرابری جنسیتی که گفتم، حس اینکه تعدادی از زنان در این فضا در معرض آزار و اذیت هستند مشکلی است که، به‌طور بالقوه، در بازی‌های ویدئویی و واقعیت مجازی وخامت بیشتری دارد. واضح است که این مسئله در پلتفرم‌های دیگر هم وجود دارد. اما من فکر می‌کنم که ترکیب مشکلاتی که شاهدشان هستیم ممکن است متغیر باشد، و مطمئنم که مشکلات جدیدی هم از راه خواهند رسید. پس این چیزی است که لازم است همیشه رویش متمرکز باشیم.

نیوتن: می‌خواهم سؤال دیگری دربارۀ مسئولیت بپرسم. داشتم با نیلای، مدیر سایت ورج، دربارۀ همۀ این‌ها حرف می‌زدم. او از من پرسید «چه کسی اجازۀ افزودن واقعیت را دارد؟» و دربارۀ دنیایی حرف زد که، در آن، همۀ ما هدست‌های خودمان را روی سرمان گذاشته‌ایم و به ساختمان کنگرۀ آمریکا نگاه می‌کنیم و احتمالاً اکثر ما نوشته‌ای را روی تصویر می‌بینیم که می‌گوید «اینجا ساختمانی است که کنگره در آن کار می‌کند». و بعد بعضی‌های دیگر ممکن است نوشتۀ دیگری ببینند که می‌گوید «انقلاب باشکوه ما در ششم ژانویۀ ۲۰۲۱ آغاز شد»۷. و بعد شاید بعضی دیگر نوشته‌ای ببینند از این قرار که «انسان‌های مارمولکی در حال آزمایش‌های سری روی انسان‌اند»۸. و به نظر من سؤال اصلی این است: آیا متاورس حس ما از واقعیت مشترک را بیش از این‌ها به هم می‌ریزد؟ آیا به ما مجالی می‌دهد تا خودمان را از سراب دنیای غیرواقعی بیرون بکشیم؟ آیا باید بابتش نگران باشیم؟

زاکربرگ: خب، به نظرم متاورس یکی از مسائل محوری عصر ماست و فکر می‌کنم جنبه‌های مثبت و منفی واضحی دارد. فکر می‌کنم جنبۀ مثبتش زمانی معلوم می‌شود که بدانیم تا همین بیست یا سی سال پیش بسیاری از فرصت‌ها و تجربیات فردیِ آدم‌ها را مجاورت فیزیکی‌شان رقم می‌زده. این‌طور نیست؟

وقتی‌که بچه بودم در لیگ بیس‌بال کودکان شهرمان بازی می‌کردم، نه به این خاطر که برای بیس‌بال بازی‌کردن ساخته شده بودم، بلکه چون بیس‌بال یکی از معدود فعالیت‌هایی بود که به آن دسترسی داشتیم. فکر می‌کنم بچۀ دیگری هم در شهرمان بود که به رایانه علاقه داشت -واقعاً شانس آوردم که آن بچه هم بود. دنیای من همین بود. اگر در کمپ یا هر جای دیگری با کسی دوست می‌شدم و می‌خواستم با او تماس بگیرم و با او در ارتباط باشم، مجبور بودم پول خیلی بیشتری بپردازم، چون هزینۀ تماس‌های راه دور خیلی بیشتر از صحبت‌کردن با آدم‌های اطرافمان بود.

فکر می‌کنم یکی از جادویی‌ترین اتفاقاتی که در زمان حال می‌افتد، و به گمانم حتی از این هم جادویی‌تر خواهد شد، این است که، با کم‌شدن فاصله‌ها، فرصت‌های خیلی بیشتری برای مردم فراهم می‌شود. نه از این لحاظ که اگر امروز بچه بودم مجبور نمی‌شدم در لیگ کودکان بازی کنم، بلکه از این لحاظ که موفق می‌شدم آدم‌هایی را پیدا کنم که به چیزهای مشابهی علاقه دارند، پس می‌توانستم کدنویسی را کشف کنم و می‌توانستم به جمع‌های بسیار پویاتری در ارتباط با آن، یا موج‌سواری، یا هر چیز دیگری که دوست داشتم راه پیدا کنم. فکر می‌کنم این احتمالاً باید چیز بسیار مثبت و رضایت‌بخشی باشد. درضمن به نظرم برای فرصت‌های اقتصادی هم بسیار مهم است. امروزه یکی از مسائل مهم در جامعه بی‌عدالتی است و یکی از آدم‌هایی که به نظرم جذاب‌ترین پژوهش را در این زمینه انجام داده راج چتی است، که گمانم الان در هاروارد است. اصولاً بخشی از تحقیقات او نشان می‌دهد که منطقه‌ای که در آن به دنیا می‌آیید و بزرگ می‌شوید با تحرک طبقاتی شما در آینده یا میزان درآمدتان ارتباط تنگاتنگی دارد. و فکر می‌کنم این درست برخلاف حسی است که ما در این کشور داریم که آدم‌ها باید فرصت برابر داشته باشند.

اما در دنیایی که دورکاری در آن راحت‌تر شده است، نمی‌دانم ورج چه می‌کند، اما می‌توانم بگویم که در فیسبوک از همان اوایل که متوجه شدیم این همه‌گیری حالاحالاها ادامه دارد، و احتمالاً در محل کارمان حاضر نمی‌شویم، به گروهمان گفتم «خیلی خب، ببینید، بیایید دست برداریم و خودمان را مقید به استخدام کسانی نکنیم که به‌لحاظ فیزیکی به اداره‌‌ای نزدیک‌اند که دیگر نمی‌توانند به آن پا بگذارند. دورکاری، در آینده، سهم بیشتری خواهد داشت. فکر می‌کنم ظرف پنج تا ده سال آینده، احتمالاً، حدود نیمی از کارکنان شرکت از راه دور کار خواهند کرد. بیایید سر حرفمان بمانیم و افرادی را از جاهای مختلف استخدام کنیم، کاری که به نظرم فرصت‌های بیشتری ایجاد خواهد کرد». اما بعد، این سؤال مطرح می‌شود که حالا که داریم برمی‌گردیم سر کارمان و با چنین دنیای چندگانه‌ای مواجهیم با مباحث فرهنگی مثل این چه باید بکنیم: «بسیار خب، آیا کسانی که از راه دور کار می‌کنند می‌توانند دقیقاً همان فرصت‌هایی را داشته باشند که کارمندان حضوری از آن برخوردارند؟».

به نظرم وقتی فناوری‌هایی مثل هولوگرام در واقعیت افزوده و مجازی را در اختیار داشته باشیم پاسخمان به این سؤال به «بله» نزدیک‌تر می‌شود در مقایسه با قبل‌ترها که افرادِ دورکار فقط از طریق صفحۀ تختِ نمایشگر کنفرانسِ ویدئویی برگزار می‌کردند یا تلفنی صحبت می‌کردند یا خیلی یکدیگر را ملاقات نمی‌کردند. هرچه این فناوریِ حضور بهتر شود، بیشتر می‌توانید هرجا که می‌خواهید زندگی کنید، یا در هر گروهی که می‌خواهید عضو بشوید. و فکر می‌کنم که این وضعیت، از لحاظ ایجاد فرصت بیشتر برای افراد، جنبۀ مثبت‌تری است. واضح است که نقاط ضعفی هم هست که لازم است کنترل شوند. برای داشتن جامعه‌ای منسجم، باید شالوده‌ای مشترک از ارزش‌ها داشته باشیم و از دنیا و مشکلاتی که همگی با هم با آن‌ها مواجه می‌شویم به درک خاصی رسیده باشیم.

فکر می‌کنم بخشی از آن چیزی که الان سعی داریم از آن سر دربیاوریم این است که چطور باید متاورس را در دنیایی برپا کنیم که مردم برای کشف چیزهایی که برایشان جذاب است از آزادی و فرصت فراوان برخوردارند و از فرصت‌های مختلف استفاده می‌کنند، و درعین‌حال، محدودیت‌های فیزیکی کمتری دارند؟ ولی به نظرم احتمالاً در آینده بیشتر به این سمت حرکت خواهیم کرد. فکر می‌کنم به راه‌حلی یا دست‌کم شمه‌ای از نحوۀ رسیدن به تعادل در نقطۀ انسجام دست خواهیم یافت.

اما درکل فکر می‌کنم باید از این قضیه خوشحال باشیم که متاورس، به باور من، قرار است فرصت‌های بیشتری برای مردم خلق کند، آن‌هم نه‌فقط در تمامی نقاط ایالات‌متحده، بلکه در سراسر جهان.

نیوتن: فکر می‌کنید متاورس قرار است چطور اداره شود؟ اگر قرار است به‌صورت ائتلافی از چندین شرکت مختلف باشد، چه کسی مسئول تعیین خط‌مشی‌ها خواهد بود؟

زاکربرگ: خب، به نظرم این مسئله لایه‌های متعددی خواهد داشت. فکر می‌کنم آیندۀ خوب برای متاورس آن چیزی نیست که یک شرکت خاص رقم بزند، بلکه چنین آینده‌ای باید شمه‌ای از تعامل‌پذیری و انتقال‌پذیری را در خود داشته باشد. شما برای خودتان آواتار و کالاهایی دیجیتال دارید، و دوست دارید بتوانید به هرجا که می‌خواهید دورنوردی کنید. نمی‌خواهید فقط دربند خدمات یک شرکت بمانید. برای همین، مثلاً، ما به‌نوبۀ خودمان در حال ساخت هدست‌های کوئست برای واقعیت مجازی هستیم، و داریم روی هدست‌های واقعیت افزوده کار می‌کنیم. اما نرم‌افزاری که می‌سازیم تا آدم‌ها در آن کار کنند یا وقت بگذرانند و این دنیاهای گوناگون را بسازند، از همه‌چیز پیشی خواهد گرفت. پس شرکت‌های دیگر پلتفرم‌های واقعیت مجازی و افزوده را می‌سازند، اما نرم‌افزار ما همه‌جا خواهد بود. درست مثل فیسبوک و اینستاگرامِ این روزها.

بنابراین فکر می‌کنم که خیلی خوب است اگر شرکت‌ها چیزهایی بسازند که در کنار هم قابل‌استفاده باشند، و به‌جای آنکه صرفاً به پلتفرم خاصی محدود باشند، قیدوبندها را زیر پا بگذارند. اما معتقدم همان‌طور که W۳C را داریم که در تعیین استانداردهای مربوط به تعداد زیادی از پروتکل‌های اینترنتی مهم و شیوۀ ساخت وب کمکمان می‌کند، در اینجا هم به بخشی از آن نیاز خواهیم داشت تا مشخص کنیم که توسعه‌دهندگان و پدیدآورندگان چگونه می‌توانند تجربه‌هایی خلق کنند که به شخص اجازه دهند آواتار، کالاهای دیجیتال و دوستان خود را با خود به هرجایی ببرد و بتواند، بی‌هیچ عیب و نقصی، مابین همۀ این تجربه‌های گوناگون دورنوردی کند.

بنابراین، ما از همین حالا بخشی از کار را شروع کرده‌ایم. ائتلافی هست به نام ایکس‌آر۹ که ما به همراه مایکروسافت و تعدادی از شرکت‌های دیگر که آن‌ها هم روی بخشی از این کار مشغول‌اند عضو آن هستیم. ولی به نظرم این یکی از مسائل مهم پیش رویمان خواهد بود، چون به نظرم بعید است که تصویر ذهنی تمام شرکت‌ها دقیقاً عین هم باشد. به گمانم متاورس در تصور بعضی از آن‌ها چیز انحصاری‌تری خواهد بود و، دست‌کم، خود من معتقدم برای اینکه متاورس واقعاً عملکرد خوبی داشته باشد باید بسیار انتقال‌پذیر و درهم‌تنیده باشد.

نیوتن: مقالۀ فوق‌العاده‌ای هست که سرمایه‌گذار خطرپذیر، متیو بال، پارسال دربارۀ متاورس نوشته است. شاید خوانده باشیدش، اما او از «تعامل‌پذیری بی‌سابقه» به‌عنوان یکی از ویژگی‌های تعیین‌کنندۀ متاورس حرف می‌زند. و ما امروز در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که بزرگ‌ترین پلتفرم‌های فناورانه به‌زحمت پذیرای تعامل‌اند؛ در بهترین حالت، این پلتفرم‌ها ممکن است به شما اجازه دهند اطلاعات تماس خود را به اشتراک بگذارید یا چند عکس برای کسی بفرستید. پس، از حرف‌هایتان این‌طور برمی‌آید که دارید خودتان را برای ساخت سیستم‌هایی آماده می‌کنید که بسیار تعامل‌پذیرتر از سیستم‌های فعلی‌مان هستند، دست‌کم تا جایی که به فیسبوک مربوط است.

زاکربرگ: درست است. فکر می‌کنم این با مأموریت و جهان‌بینی ما هم‌راستا باشد. ما کلاً دنبال این نیستیم که به تعداد افراد کمتری خدمات بدهیم و درعوض پول بیشتری از آن‌ها بگیریم. مدل کسب‌وکار ما این نیست. ما اینجاییم که به هر تعداد ممکن از آدم‌ها خدمات بدهیم و در ارتباطاتشان به آن‌ها کمک کنیم. و عمدتاً وقتی که سیستم‌های اجتماعی می‌سازی، دوست داری که همه بتوانند جزئی از آن سیستم‌ها باشند. برای همین، ما می‌خواهیم که این سیستم‌ها تا حد امکان مقرون‌به‌صرفه باشند، می‌خواهیم آن‌ها را تا حد امکان همسو با هم بسازیم، و بخشی از این کار این است که مطمئن شویم همه‌چیز در همه‌جا، در پلتفرم‌های مختلف، قابل‌اجراست، که همه‌شان می‌توانند با هم حرف بزنند. راجع‌به چگونگی چنین کاری کلی مشکلات جدی وجود دارد. مشکل حریم خصوصی را خواهیم داشت، مشکل مالکیت معنوی هم هست.

ضمناً، به نظرم مقاله‌های متیو بال بی‌نظیرند، فکر می‌کنم او مقاله‌ای نُه‌بخشی دربارۀ بسیاری از جنبه‌های مختلف متاورس نوشته است، و من همه‌شان را به‌شدت به کسانی که سعی دارند دراین‌باره بیاموزند توصیه می‌کنم. اما به عقیدۀ من، گاهی ممکن است افراد کمی، ایدئال‌گرایانه، فرض را بر این بگیرند که متاورس باید به شیوۀ خاصی توسعه پیدا کند. فکر می‌کنم تصویری که متیو، برای مثال، از تعامل‌پذیری بسیار زیاد ارائه می‌دهد رؤیایی است که امیدوارم محقق شود. ولی به نظرم همان‌طور که در محاسبات مدرن هم شاهدیم، شرکت‌های مختلف در سمت‌وسوهای مختلف حرکت می‌کنند. بنابراین، از دید من، شکی نیست که در آینده با شرکت‌هایی مواجه خواهیم بود که بعضی‌شان سعی می‌کنند چیزهایی بسازند که به‌طرزی باورنکردنی انحصاری و مجزا از دیگران باشند، و بعضی دیگر تلاش می‌کنند که چیزهایی پذیراتر و تعامل‌پذیرتر بسازند.

و من حتی بعید می‌دانم که موضوع بر سرِ پیروزی یکی بر دیگری باشد، یعنی موضوع این نیست که متن‌باز‌ها متن‌بسته‌ها را بُرده‌اند یا نه. در برهه‌های مختلف، چیزهای متعددی ساخته شده که بعضی‌شان بیشتر از بقیه در صنعت فناوری شناخته شده‌اند، ولی ما در ساخت نوع بازتر و تعامل‌پذیرتری مشارکت خواهیم کرد، و این تقریباً هدف ما در این حوزه است. اما حتی در مورد نحوۀ عملکرد همین نوعش هم سؤالات زیادی وجود دارد. آیا به این دلیل تعامل‌پذیر است که، درست مثل طراحی بسیاری از رمزارزهای امروزی، غیرمتمرکز است و بنابراین خبری از وابستگی مرکزی در آن نیست؟ آیا جدا از تعامل‌پذیری‌اش، نقاط کنترل متمرکزی هم ندارد؟ یا آیا تعامل‌پذیربودنش به‌خاطر وجود نهادهایی است که استانداردها را تعیین می‌کنند و امکان همکاری بسیاری از این تجربیات با یکدیگر را فراهم می‌کنند؟ به نظرم احتمالاً در این زمینه هم شاهد رویکردهای متعددی خواهید بود. بنابراین، این یکی از مهم‎ترین مباحث از  نظر چگونگیِ تکامل‌یافتنش خواهد بود.

نیوتن: گمانم برای دو سؤال دیگر هم وقت دارم. یکی‌شان تا حدی به دردِ خوره‌های فناوری می‌خورد، اما می‌دانید، وقتی دربارۀ متاورس کتابی می‌خوانیم یا فیلمی می‌بینیم، این نکته که چنین فضاهایی تحت مالکیت سازمان‌های عظیمی هستند معمولاً دست‌مایۀ تمسخر قرار می‌گیرد. به نظر شما فضاهای عمومی و دولتی جایی در متاورس خواهند داشت؟ مکان‌هایی مثل، چه می‌دانم، کتابخانه و پارک؛ و آیا متاورس چیزی است که دولت‌ها، برای آنکه بعد از ساخته‌شدنش نقشی برای ایفاکردن در آن داشته باشند، باید از همین الان به فکر بیفتند؟

زاکربرگ: یقیناً معتقدم که فضاهای عمومی باید وجود داشته باشند. به نظرم وجودشان برای داشتن جوامع سالم و محیطی سالم واجب است. و فکر می‌کنم چنین فضاهایی طیفی از فضاهای ساختۀ دولت یا تحت مدیریت دولت تا فضاهای غیرانتفاعی را در بر می‌گیرند، که حدس می‌زنم این فضاهای غیرانتفاعی عملاً خصوصی هستند اما، بدون آنکه درصدد کسب سود باشند، در جهت منافع عموم کار می‌کنند. پس، برای مثال، چیزهایی مثل ویکی‌پدیا را در نظر بگیرید که از نظر من واقعاً مثل یک کالای عمومی است، اگرچه توسط یک سازمان غیرانتفاعی اداره می‌شود، نه دولت.

یکی از چیزهایی که زیاد درموردش فکر می‌کنم این است: درحال‌حاضر، مشکلات بزرگی در حوزۀ فناوری وجود دارد که اگر به ۵۰ سال پیش برمی‌گشتیم، دولت، البته اینجا اختصاصاً منظورم دولت آمریکاست، سرمایه‌گذاری هنگفتی رویشان می‌کرد. اما امروزه دیگر روش کار در این کشور عوض شده. درعوض، حالا چند غول فناوری۱۰ یا شرکت بزرگ داریم که بر روی ایجاد چنین زیرساختی سرمایه‌گذاری می‌کنند. و نمی‌دانم، شاید راه درستش همین باشد. از وقتی شبکۀ ۵G راه‌اندازی شده، برای کسب‌وکاری نوپا مشکل است که هزینۀ ده‌ها میلیارد دلاریِ زیرساخت آن را تأمین کند. بنابراین شرکت‌هایی مثل ورایزن۱۱، ای‌تی اند تی۱۲ و تی‌موبایل۱۳را داریم که این کار را انجام بدهند، و گمانم باید خیلی خوب باشد.

اما کلی مشکل مهم دیگر هم در حوزۀ فناوری هست، [مثل] تعریف واقعیت افزوده و مجازی در این تصویر کلی‌ای که از متاورس داریم. فکر می‌کنم این مشکلی است که پژوهش دربارۀ آن نیازمند ده‌ها میلیارد دلار هزینه خواهد بود، اما درعوض ارزشی معادل صدها میلیارد دلار یا بیشتر را آزاد خواهد کرد. گمانم چیزهایی مثل اتومبیل‌های خودران را خواهیم داشت که به نظر می‌رسد کاملاً وابسته به هوش مصنوعی هستند، چراکه برای حل کامل مسئلۀ این خودروها، اول باید بسیاری از ابعاد متفاوت هوش مصنوعی حل‌وفصل شوند. پس، در بحث سرمایه‌گذاری، مشکل فراگیری وجود دارد. و همین‌طور در بحث بعضی از ابعاد اکتشافات فضایی. پژوهش دربارۀ بیماری‌ها هنوز هم یکی از حوزه‌هایی است که دولت ما در آن مشکل دارد.

 

اما، مخصوصاً وقتی‌که، برای مثال، چین را می‌بینیم که مستقیماً سرمایه‌گذاری زیادی در این فضاها می‌کند نمی‌دانم که این نوع تأمین سرمایه به مرور زمان چطور پیش خواهد رفت. اما، در غیاب چنین سرمایه‌گذارانی، بله، من هم فکر می‌کنم که حضور فضاهای عمومی قسمت مفید جوامع متاورسی است. و پدیدآورندگان و توسعه‌دهندگانی با انگیزه‌های متفاوت حضور خواهند داشت. حتی در همین اینترنتِ همراه و اینترنتِ خانگی امروزی، افراد زیادی هستند که به انجام کارهای عام‌المنفعه علاقه دارند، حتی اگر برای این کار مستقیماً از دولت پولی هم دریافت نکنند. به نظرم قطعاً در متاورس هم بسیاری از این‌جور آدم‌ها را پیدا خواهید کرد.

 

ولی درست است، فکر می‌کنم این معضلی قدیمی است که ما، به‌عنوان جامعه، به سرمایۀ بسیار زیاد و متخصصان بسیار مستعد در حوزۀ این مسائل آینده‌نگرانه نیاز داریم تا بتوانیم در این فضاها پیشرُو و نوآور باشیم. به نظرم وقتی بخشی از این کمک از سمت دولت تأمین شود، فضا کمی متعادل‌تر شود، اما فکر می‌کنم بازار استارت‌آپ‌ها و جامعۀ نرم‌افزارهای متن‌باز و پدیدآورندگان نیز در این زمینه نقش پررنگی ایفا خواهند کرد.

نیوتن: و سؤال آخر، اگر روزی موفق شدید متاورس بسازید، می‌شود حداقل همه‌اش را به کسی بدهید که معمای بازی در جست‌وجوی گنج۱۴ را حل کند؟

زاکربرگ: ممنون از ارجاعت به «بازیکن شماره یک آماده».

منظورم این است که اینجا می‌خواهم ایراد کوچکی بگیرم؛ فکر نمی‌کنم، در آینده، مردم کاری را که شرکت‌های مستقل انجام می‌دهند متاورس بدانند. اگر روی‌هم‌رفته بتوانیم باموفقیت سیستمی بسازیم که تعامل‌پذیرتر باشد و در آن بشود بین مکان‌های مختلف دورنوردی کرد، امید می‌رود که متاورسی برای همه داشته باشیم و دیگر لازم نباشد که هر شرکتی برای خودش متاورس جداگانه‌ای داشته باشد. امیدواریم در آینده به جایی برسیم که پرسیدن دربارۀ متاورسِ اختصاصیِ هر شرکت، درست به اندازۀ پرسیدن دربارۀ اینترنت اختصاصی‌شان، مسخره به نظر برسد. بنابراین فقط خواستم کمی از مسیر آیندۀ متاورس را روشن کنم، اما درمورد … یادم رفت سؤالت چه بود.

نیوتن: سؤالم شوخی بود. اما، مثل همیشه، چیزهای زیادی دراین‌باره هست که به‌شان فکر کنیم و ممنونم که آمدی و کمی از رؤیای متاورس را با ما در میان گذاشتی.

زاکربرگ: می‌خواهم بگویم که متاورس موضوع جذابی است. قطعاً توجه زیادی به خودش جلب خواهد کرد، و به نظر من، قسمت عمده‌ای از دوران جدید تغییر و تحولات اینترنت پس از اینترنت همراه را به خود اختصاص خواهد داد. فکر می‌کنم یکی از مهم‌ترین دوره‌های شرکت خودمان را هم رقم خواهد زد. روی این نکته خیلی تأکید دارم. در هفده سال اخیر، تلاش زیادی کرده‌ایم تا اپلیکیشن‌های مختلفی برای ارتباطات مردم بسازیم که روش اصلی استفاده از آن‌ها تلفن‌های همراه بوده است. فکر می‌کنم اگر در این کار موفق شویم، از الان تا پنج سال دیگر، یا از الان تا هفت سال دیگر، به‌جای اینکه به‌عنوان شرکتی در حوزۀ اینترنت همراه شناخته شویم، مردم ما را در درجۀ اول به‌عنوان یک شرکت متاورس خواهند شناخت که کارش یک‌جورهایی کمک به خلق این نوع تجربیات است و به نظرم بسیار گسترش خواهد یافت.

در متاورس با هم وقت خواهید گذراند، و قادر خواهید بود حضور در کنار دیگران را واقعاً حس کنید، می‌توانید در آن به هر جور کاری برسید. مشاغل جدید و اشکال جدید سرگرمی ایجاد خواهد شد. چه بازی‌های ویدئویی باشد و چه بازی‌های پیچیده‌ای مثل همین در جست‌وجوی گنج که اشاره کردی، یا کلی راه‌های لذت‌بخش برای ورزش یا کنسرت، یا دور هم جمع‌شدن برای نمایش کمدی که درباره‌اش حرف زدیم. واقعاً فکر می‌کنم خروارها امکانات در متاورس هست، و به نظرم می‌توانیم طوری کار کنیم که فرصت‌های اقتصادی زیادی ایجاد شود که، در آن، میلیون‌ها نفر در سراسر جهان بتوانند به کارهای خلاقانۀ موردعلاقه‌شان بپردازند، تجربه خلق کنند یا محصولات مجازی، آثار هنری یا چیزهای دیگری بسازند که برایشان لذت‌بخش‌تر از هر شغل دیگری باشد که امروز فکر می‌کنند از پسش برمی‌آیند. بنابراین، بسیار چشم‌انتظار روزی هستم که در خلق دوران جدید اینترنت قدمی بردارم، و مطمئنم که سال‌ها بعد زیاد با هم درباره‌اش حرف خواهیم زد.

نیوتن: حتماً. بی‌صبرانه منتظرم از مشکلات غیرمترقبه‌ای بنویسم که به‌خاطر متاورس سروکله‌شان پیدا می‌شود! حالا یک چیزهای خوبی هم می‌نویسم. مارک خیلی ممنون که به ورج‌کست آمدی.

زاکربرگ: با کمال میل آمدم. بسیار خب. به امید گفت‌وگوی دوباره.

منبع: ترجمان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا